رهبری اگر نمیتواند عدالت را برقرار کند، چرا کنار نمیرود ...؟
پاسخ شبهه:
اگر بخواهید بدانید و آنان را که از روی صدق سؤال، شبهه یا نقدی دارند آگاه کنید، علم به پاسخ ارزش دارد، اما اگر صرفاً بخواهید به اهل عناد، لجاج، بغض و کینه پاسخی دهید، این بحث ارزشی ندارد، چرا که اثری ندارد. خدایی که خالق آنهاست فرمود که قلبشان بسته شده و روی چشم و گوش آنها پرده افتاده است؛ لذا چشم دارند و نمیبینند، گوش دارند و نمیشوند و قلب دارند و نمیفهمند! حال آیا گمان میکنید که با پاسخ شما چیزی میفهمند یا دست از عناد و کینه بر میدارند؟! آن چه در واقعیت میبینند را کتمان میکنند و بعد تسلیم آن چه در بیان اظهار میشود میگردند؟! هرگز. برای آنان هیچ فرقی ندارد که شما با چه مستنداتی و با چه استدلالهایی، چه پاسخی میدهید! آنها مأمور به این جوّسازیها و ضدتبلیغها هستند. وگرنه خودشان هم وضع دنیا را میبینند، هم منطقه را و هم ایران را.
« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ » (البقره، 6 و 7)
ترجمه: کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمیکند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد * خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده؛ و بر چشمهایشان پردهای افکنده شده؛ و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست.
حب و بغض:
خودتان در سؤال به درستی اشاره نمودید. “حبّ و بغض"، ریشهی هر گرایشی میباشد، چه به حق و چه باطل. هم حبّ الله و «أشَدّ حُبّاً لله» ریشهی اتخاذ مواضع الهی و حرکت در صراط مستقیم است و هم محبت دنیا و متاعش، ریشهی تمامی مواضع جاهلانه، مستکبرانه و فاسقانه و انحراف از مسیر حق و انجام هر فسق و فسادی میباشد، چنان که فرمود: «حبّ الدّنیا رأسُ کلّ خَطیئَةٍ».
خداوند متعال در قرآن کریم تصریح دارد که آنها محبوبهای دیگری را به جای خداوند قرار دادهاند و محبتشان را به آن إلههای کاذب اختصاص دادهاند – محبت دنیا و متاع قلیلش را در دل دارند و … .
عدالت:
علم، حکمت، بصیرت، تقوا و قدرت ولایت فقیه (مقام معظم رهبری)، العیاذ بالله، بیشتر از خدا، رسول خدا و اولیای او علیهم السلام نمیباشد، اما در دنیا ظلم بوده و هست.
اگر عدالت در زمان حکومت رسول خدا صلوات الله علیه و آله، به صورت کامل و تمام اجرا شده بود که کفار، مشرکین و بدتر از همه منافقین، حدود شصت جنگ به ایشان تحمیل نمیکردند – داخل امّت اسلامی نفوذ نمیکردند – فرمان او را نقض نمیکردند و بیعت با او را نمیشکستند و بلافاصله پس از رحلتش، سرنوشت امت مسلمان را متغیر نمیکردند. اینها همه مصادیق “ظلم” است که در نقطه مقابل “عدل” قرار دارد. عدالت که فقط پول نیست.
اگر عدالت در زمان حکومت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به صورت کامل و تمام به اجرا گذاشته شده بود که در میان همین جامعه اسلامی، گروهها و جریانهای انحرافی “ناکثین، مارقین و قاسطین” به وجود نمیآمدند و ضمن “جنگ نرم” و مستمر، سه جنگ بزرگ داخلی را بر ایشان تحمیل نمیکردند و دست آخر نیز به دست خوارج که داعیه مسلمانی داشتند، ترور نمیشدند.
حال آیا میتوان گفت: چون پیامبر، امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین و … علیهم السلام، موفق به اجرای کامل عدالت نشدند، پس باید کنار میرفتند و دست از هدایت مردم میکشیدند و امر ولایت، امامت و سپس حکومت را دو دستی تقدیم همان کفار، ظالمین و مستکبرین میکردند؟!
اجرای عدالت اجتماعی:
اجرای عدالت اجتماعی، یک امر فردی نیست که گفته شود فلانی توانست یا نتوانست، بلکه یک امر جمعی و اجتماعی میباشد. چرا خداوند متعال فرمود: « وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ … - و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد، و پراكنده نشويد؛ و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد … / آلعمران، 103 » - “حَبل الله – ریسمان خدا” و نعمت خدا، همان “ولایت” است و جمع شدن دور ولایت، اطاعت و پیروی از ولایت و اعتصام به ولایت نیز باید به صورت جمعی باشد تا اثر جمعی و اجتماعی داشته باشد.
پس اجرای عدالت، کار فردی نیست. هر شخصی، هر انسانی، هر عاقلی، هر مکلفی، هر مسئول و مقامی و بالاخره هر یک از آحاد ملت، باید به “ولایت” پایبند باشند و سعی در “عدالت” کنند، تا عدالت اجتماعی پیاده شود.
اگر مردم همه در میدان باشند، با ایمان، اخلاص، هوشیاری و بصیرت خوب تلاش و جهاد کنند، مدیرانی خوبی انتخاب کنند و (به جای کف و سوت) مراقب و متذکر آنان باشند، نقش منفی دشمن داخلی و خارجی نیز کمرنگ و بیرنگ شود …، یک قرن طول میکشد تا جامعه بتواند به اهداف مطلوبی دست یابد و از ساختار، قوت، قدرت و نظام عادلانهی مقبولی برخوردار گردد.
اما ضد انقلاب، درست پس از سه ماه گذشت از 22 بهمن و کارشکنیهای فراوان به جای همراهی با مردم، نق زدند که «پس چه شد؟ این نظام که نتوانست و …»! و البته همیشه تعدادشان اندک، اما سر و صدا و جوّسازیشان بسیار است، چرا که تداوم حیات آنها، منوط به ایجاد موج و موج سواری میباشد. وگرنه میدانند که اکثریت قریب به اتفاق این مردم، جانشان را در راه خدا، در رکاب این رهبر میدهند، چنان که برای امام خمینی رحمة الله علیه چنین بودند؛ و مردم میدانند که ریشههای ظلم و فساد کجاست و فاسقین کیانند؟
روش دشمنان در عرصهی ضد تبلیغ و میدان جنگ نرم:
روش آنان این است که خودشان ظلم و جنایت میکنند و بعد با انگشت اشاره، مُحق، مظلوم یا قربانی را نشانه میروند. این روش اختصاصی به مقام معظم رهبری (ولایت فقیه یا …) ندارد، حتی راجع به خداوند سبحان نیز چنین میکنند.
فرعون گفت: من موسی (علیه السلام) را میکشم، او برود از خدایش کمک بخواهد – استکبار جهانی امروز همین کار را میکند، مردمان را قتل عام میکند و نظام ظالمانه را بر فرهنگ، اقتصاد و حیات مردم حاکم میکند، بعد توسط بلندگوهای بزرگ و کوچکش ضد تبلیغ میکند که اگر خدایی هست، پس چرا کاری نمیکند؟! و یا میگوید: چون خدا هست، این برتری، چیرگی و ظلم و جنایت ما، خواست و مشیت اوست. پس بر ما ایراد نگیرید، اگر ایرادی هست (العیاذ بالله) به خود اوست! چنان که جانیان کربلا، پس از آن جنایات گفتند: دیدی خدا با برادرانت چه کرد؟ - یا – خدا خواست که آنها را بکشد و ما را پایدار و حاکم نگهدارد و بر شما مسلط کند!
امروزه شاهدیم که مستکبرین، که در یک دست پرچم دموکراسی را بلند کردهاند و در دست دیگر سلاح جنگی را به سوی مردم شلیک میکنند و با زبان نیز داعیه حقوق بشر دارند و در ژست علمی از “ایسم"هایشان میگویند و …، مردمان را به خاک و خون میکشند و نام هر شخص، گروه یا کشوری را که از خود و مظلومان دفاع نماید را تروریسم یا حامی تروریسم میگذارند!
رهبری و عدالت اجتماعی:
مقوله رهبری و عدالت اجتماعی نیز همینطور است. مستکبرین جامعه، مرفهین بیدرد، اهل کفر و فسق و فساد، چپاولگران ثروتهای ملی، خوشگذرانان کوتهبین و بیبصیرت … و خلاصه تشنگان قدرت و شیفتگان ثروت، ظلم میکنند، فاصله طبقاتی را عمق و وسعت میدهند، فساد اخلاقی و اقتصادی را رواج میدهند، مقابل دشمنان اسلام، کشور و این ملت، خم و راست میشوند – مقابل لبخند، پوزخند تحویل میگیرند و آنها را توجیه و تطهیر میکنند و …؛ بعد جیرهخواران آنها ضد تبلیغ میکنند که رهبری نتوانست!
نقش مردم:
بیان شد که اجرای عدالت اجتماعی، یک کار جمعی میباشد و نه فردی. یک مدیر یا کارمند سالم در بانک یا شهرداری، هر چقدر هم مدیر، مدبر و با تقوا باشد، نمیتواند که همگان را تحت الشعاع قرار دهد، مگر این که همگان خودشان بخواهند.
در جامعهی ما، مستکبران، ظالمان، دنیاپرستان، جیرهخواران، غربزدگان و فاسقان، اکثریت ندارند، اما ثروت و قدرت خود را به “رأی” مستقیم و غیر مستقیم اکثریت به دست آورده و میآورند.
مسئولیت و نقش رهبری (ولایت)، رصد کردن دوست و دشمن – تدوین چارچوبهای رشد و فلاح – آگاه نمودن مردم و نشان دادن راه درست و غلط به آنهاست؛ اما نقش مردم، توجه، بصیرت، تبعیت و حمایت و پیروی میباشد.
رهبر که نمیتواند از آسمان نیرو بیاورد. نیروی رهبری مردم هستند و بازوان اجرایی او نیز دولت و مجلس … هستند که به رأی مردم به صدارت و قدرت میرسند و خودشان نیز از همین مردمند و از آسمانی دیگر نیامدهاند.
حال اگر اطلاعات، رهنمودها، راهکارها و تذکرات لازم در هر امری، از سوی رهبری به مردم داده نشده باشد، ضعف رهبری است؛ اما اگر احیاناً اکثریتی از مردم بیتوجهی کنند، بیبصیرتی کنند، اسیر جوّ و جریانسازی شوند، از ایمان، اسلام و اهداف و آرمانها و ارزشها فاصله بگیرند و در نتیجه افراد ذیصلاحی را انتخاب نکنند و یا مسئولین در خط حرکت نکنند، غفلت داشته باشند، مراقب نفوذ و ایجاد تغییر در دیدگاهها و تعاریف خود نشوند و … که دیگر ضعف رهبری نیست. او کارش را به نحو احسن انجام داده است.
رهبر که نمیتواند [و نباید] که اگر دید رییس جمهور، وزرا، رییس مجلس، نمایندگان، قضات دادگاهها، شهرداریها، مدیران و کارمندان بانکها، هیئتهای علمی و اساتید دانشگاهها، تولید کنندگان، بازرگانان و مصرف کنندگان، ارباب هنر و …، خوب و در مسیر کار نکردند، همه را برکنار کند و خودش تمامی این امور اجرایی را به انجام برساند!
به عنوان مثال: در انتخاباتها، اهمیت و اثر چگونگی آن را متذکر میشود و به صورت ریز شاخصههای لازم را تشریح مینماید – در امر اقتصاد، اقتصاد مقاومتی و تولید ملی و الگوی مصرف را تبیین مینماید – در امر سیاست خارجی و چگونگی تعاملات، نه تنها چارچوبها و خط قرمزها را معین میکند، بلکه حتی به صورت بسیار شفاف و همه فهم، عوام فهم و … گامهای بعدی دشمن را بر میشمارد و تجربه نیز ثابت کرده که دقیقا و عینا رخ میدهد – در امر ازدواج، امر بهداشت، امر امنیت، هنر، کار، تولید، مصرف، معاملات خارجی، سرمایهگذاری خارجی … و مهمتر از همه “فرهنگ"، نقشهی راه را با ذکر جزئیات تدوین نموده و در اختیار میگذارد؛ حالا اگر در برههای، قشری از مردم [به ویژه جوانان که تعیین کننده هستند] درست و با بصیرت عمل نکردند – خوب انتخاب نکردند و یا مسئولین به خط و مشیّ و چارچوبها کم توجهی کردند …، مشکلات بسیاری پدید میآید. گفت: «گر گِدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست»؟!
عناد و دشمنی:
دوستان و دشمنان داخلی و خارجی، به خوبی میدانند که این نظام، این کشور و این مردم (با تمامی مشکلات داخلی و خارجی تحمیلی یا غیر تحمیلی)، حول محور “ولایت” سرپا مانده و با قدرت و صلابت پیش میروند – صبر و استقامت و پایداری و پویایی این مردم (به ویژه جوانان) به خاطر روح ایمانی، اسلام انقلابی و معرفت و عشقشان به “ولایت” است، وگرنه عاقبتی بهتر از سوریه، عراق، مصر و سرزمینهای فلسطین، برایمان متصور نبود.
از این رو، نوک تمامی پیکانها و هدف تمامی حملات خود در جنگهای سخت و نرم را متوجه “اصل ولایت فقیه” و شخص “ولیّ فقیه” کردهاند، منتهی از آن جا که از سویی به رغم تمامی تلاشها شکست خورده و ناامید شدهاند و از سوی دیگر مستکبران همیشه تنبل و تن پرور و خودخواه هستند، جوّسازی میکنند که اسلام نتوانست – مسلمین نتوانستند – ولیّ فقیه نتوانست …، حتی خدا هم نتوانست، اسلام هم نتوانست، قرآن هم نتوانست و …، پس همه خودشان کنار بروند و ما را به زحمت نیندازند! اما ما، با علم، بصیرت، شجاعت و ایمان راسخ میگوییم: «زهی خیال باطل"؛ آن که ذاتاً رفتنی است، رفته است و میرود، “باطل” است، نه حق. تا این مردم هستند، این نظام نیز هست و تا این نظام هست، ولایت فقیه هم هست؛ و ما هیچ گاه از ترس مرگ، خودکشی نمیکنیم، بلکه سعیمان را میکنیم تا دشمن را عقب برانیم.